"تو به مَن مَنگنه ای"

داشتم آرشیو وبلاگمو می‌خوندم دیدم چقدر من قبلاً روحیه انتقادیِ قوی‌‌‌ای داشتم :)) تقریباً همه چیز و هر کسی رو نقد می‌کردم:)) هرچیزی که به مزاجم خوش نمی‌اومده رو قضاوت می‌کردم، الان حس می‌کنم کمتر شده این روحیه چه نسبت به خودم که انتقاد می‌کنن چه نسبت به دیگران ،انتقاد بد نیست ولی باید اصولی باشه . درکل ببینم یکی خیلی داره حرفِ بی خود می‌زنه با یه دکمه بلاک راحتش می‌کنم، چون واقعا حسِ بحث کردن نیست، انگار بحثُ انتقادُ سفسطه کردن مخصوصِ دوران نوجوانیه، هرچی سنت بالاتر می‌ره بیشتر ازحرف زدنُ بحث کردن با مردم یا حتی فامیلُ اینا فاصله می‌گیری.

یه ارتدکس و یه مسلمون و یه آتئیست رفتن کافه دور هم گفتن و خندیدن و خاطره تعریف کردن بعدم قهوه‌شونو خوردنو از کافه بیرون اومدن و رفتن خونشون :/// دقت کنید توو این پاراگرافِ من هیچ تحمیل عقایدی، هیچ امر به معروفی، هیچ توهین به باورِ دیگری نبود، به قول میلاد خواه پس بیایید عقایدمان را در پاچه‌ی یکدیگر فرو نکنیم با تشکر ! 👎

فقط یه چایی که یار دل توو فلاسکش دم کرده باشه، بعد از 2 ساعت خرید و قدم زدن‌هایِ پیاپی می‌چسبه اونم کجا بام شهر غرقِ در مِه حالا ما واسه خرید خونشون و خوراک ِ روزانه اش دوساعت وقت صرف می‌کنیم فک کن بخوایم چیزای مهم تر بخریم فکرکنم قشنگ یه ماه باید بگردیم بس که جفتمون دقیقُ مشکل پسندیم ولی من خرید رفتن باهاش رو خیلی دوست دارم ^_^ فکرکنم اونم بخاطر همین دیگه با داداشش نمیره و هروقت میخواد بره خرید بمن میگه بیا باهم بریم :))

برام گلابِ کاشان آورده از ماموریتی که به کاشان داشت،بعد هر سری می‌خوام چایی بخورم یه ذره میریزم توو چاییم، مزه‌ی بهشت میده 🍃🌸

شجاعت غزل رو دوست داشتم ! چون وقتی داشت از عابر پول بر می‌داشت و شالش افتاده بود و یکی داشت چپ چپ نگاش می‌کرد برگشت در جوابش گفت ″هاا چیه؟ میام چشاتو درمیارما برو پی کارت ببینم ″ شاید خودِ من خیلی وقتا نتونم این جسارت رو داشته باشم که از حقم دفاع کنم! مثِ وقتی که راننده اسنپه بهم گفت می‌تونم بهتون پیام بدم و من خیلی محکم جواب ندادم و مرده و زنده شو نیاوردم جلو چشمش و فقط گفتم ″ خیلی زشته که ازین درخواست‌ها از مسافراتون دارین هرچیزی جایی داره خودتونو اصلاح کنین ″ ! شاید باید محکم‌تر جوابشو میدادم،خیلی دلم می‌خواست توو زندگیم از اون دخترای قوی و با جسارت باشم مثِ غزل!❤️ شاید به دوستی مثِ غزل توو زندگیم احتیاج دارم به شدت، با اینکه بعضی از کاراشو قبول ندارم،ولی خیلی خوب می‌تونه مردا و پسرارو بنشونه سر جاش :))

حالم خیلی خیلی بهتر می‌شه وقتی می‌بینمش، وقتی تموم نگفته‌هامو بهش می‌گم و با نهایت منطق قبول می‌کنه، وقتی اصلا سعی در نصیحت کردن نداره ولی همه تلاششو برای بهتر کردنِ ″ مژده ″ می‌کنه، حالم خوب میشه وقتی می‌بینم انقدر منطقیه که می‌شه راجع به همه چی باهاش حرف زد ❤️